مه
سرخ و تبآلود
غریب افتاده به سپاه ابر
هنگام شبیخون به کوی توست
رهزن و مست
خراب ز رویای شبانهام
شعر و خوانش: مهدی رفوگر
زنان
نه دختران حوا
که میراثدار گردآفرید
گیس بریده به مقراض خشم
شال بر کمر همت بستند
و مردان
نوادگان سهراب
به آیین سیاووش
سینه سپر
کمان در دست
تیر کین بر چله نشانده
پاسدار و پاسوز غیرت
کرور کرور کلاه حمق نشانه دارند
شعر و خوانش: مهدی رفوگر
بگذار نسیم بغض کرده
باد بر تنهایی خود بگرید
طوفان دامن ز خلوت کشیده
پرشتاب
سنگدل
بپیچد در شهر
دارها برچیده
بارهای کج براندازد
آغوش زمستان باز است برای بهاری تازه
شعر و خوانش: مهدی رفوگر
گم کرده ناوگان اندیشههای خویش
پرسه میزد
دریا به دریا
پارو به پارو
بر بلم ندانم کاری
بی هدف
پر جنجال
فریاد میزد
منم مرشد تمام غریقان
پادشاه جزیره سکون و عافیت
مهدی رفوگر
گرد از شانه
سر و روی میتکاند
به اشک وضو ساخته
پشیمان
خسته از درازای عمر است
عابد پیر
حسرت سیبهای نچشیده دارد
مهدی رفوگر