مهدی رفوگر   mahdi rofougar

مهدی رفوگر mahdi rofougar

شاعر _ مدیر و موسس صفحات مجازی و کتب مشترک خوابگردها
مهدی رفوگر   mahdi rofougar

مهدی رفوگر mahdi rofougar

شاعر _ مدیر و موسس صفحات مجازی و کتب مشترک خوابگردها

دار بلند سیمرغ92

عمو نوروز سر در آخور می و معشوق دارد

چشم گشاده

دست بر زانو

فریب تازه می آغازم

دلتنگ بهار

قلم می زنم رنگارنگ نو روز دگر

رهبر و راهبری تازه می جویم

وامدار نانوا و قصاب محل

سخن از زر خورشید

نقره مهتاب می رانم


 مهدی رفوگر

دار بلند سیمرغ78

ارتعاش لب های تو

نیم خموش

نیم گویا

آوازی دور

نا شناس و بیگانه دارد

و از

و از میان همه صوت های ناهمگون

نا مأنوس

غریب

فقط و فقط یک سخن مفهوم

آشنا آمد

باز نمی گردم

باز نمی گردم

ای کاش

ای کاش پیش از این

پنبه غفلت در گوشم نبود



مهدی رفوگر

دار بلند سیمرغ73

به زمستان اندیشه

سرد میشود آتش روزگار

بی اجاق و خانمان

سخن

دود میشود بر هر باد

مهر دلفروز

بیهوده است و بی سر و سامان

شرق و غرب

شمال و جنوب نمی شناسد

نه کلبه ای گرم

نه خانه ای روشن

نه به آغوش می کشد شهری

حماقتی همیشه پابرجاست

بهار

بی ترنم آواز هزاردستان

قمریان

چکاوک

رخ نماید

روسیاهی می ماند هیزم های نیمسوز را



مهدی رفوگر

دار بلند سیمرغ03

فانوس فریب

جار شکسته ای آویخته اند بر آسمان

سریر خور

تخت مه شکسته

اباطیل خود کهکشان نو نامیدند

کور سوی غریب

نا آشنا

سرد و نامأنوس آن

آزرده

پریشانم کرده

چرخ می زنم مدار خویش

آینه نو صیقل داده

سیهچال اندیشه ایشان

 به سخره می گیرم


مهدی رفوگر

دار بلند سیمرغ83

چشم هایم کودکانه

پایکوب

شاداب گشته اند

بوسه می بارد از خیره نگاه تو


 مهدی رفوگر

دار بلند سیمرغ46

استغفار

توبه

غسل تعمیدی نو را نشسته ام

پای سست از گریختن

دست ناتوان از آویختن

اندرون خویش دوزخی بر پا

غضبناک

خشمگین

کوره مجازات دمادم می دمم

به یک آری مسخره جهان

به یک نه مضحکه زمان گشتم

تهی و بی مغز

آسیاب ایشان گرداندم

 

مهدی رفوگر

دار بلند سیمرغ06

دست بر نگارش

چشم بر افق

پای بر زمین ستون

شهنامه دیگر

دیوانی نو طلب کرد

افعال

تشبیه

استعاره به غربال انتخاب ریخته

سراپا زلزله شد

سرآغاز سرود کرد

من نه منم

نه من منم

و از آن سوی

و از این سوی

از چهار سوی جهان

یکباره

همنوا

نعره ها برخاست

های های چالشی نو آغاز گردیده

و بازار

و بازار سخن

 بار تازه داده است

 

مهدی رفوگر

دار بلند سیمرغ05

نه به آفتاب مهمان

نه بر باران دعوت

زبان بریده

چرتکه سال های رفته می اندازم

معلق

در هوای خاطرات تو


مهدی رفوگر

دار بلند سیمرغ02

و ایشان

ایشان خاک طلا بر بدن

زرفام و منور

قدم در کنار گام مردد ما نهاده

دلبری

رفاقت آغاز نمودند

پاسبان خانه و خانمان

همبازی کودکان

همسفره مهر ما گشتند

و ما

ما گول از تاریخ و داستان

گمراه و بی هوش

ندانستیم

ندانستیم این سگان زرد

شغالان را همخون و برادرند


مهدی رفوگر

دار بلند سیمرغ01

شنبه ها را ورق می زنم

سکون جمعه رخ می نماید

رخ می نماید

پوچ

تهی از سفره مائده های آسمانی

سگرمه های بازیگر

گاه تلخ و گه شیرین

دست های نوازش

و گیسوان

گیسوان پریشان معطر به مهر

آغوش ابدی و راسخ

حکومت بی تبعیض و رهای تو

و

و سال به سال

بدتر از پارینه سال

 تکرار و تکرار می شود


مهدی رفوگر