مهدی رفوگر   mahdi rofougar

مهدی رفوگر mahdi rofougar

شاعر _ مدیر و موسس صفحات مجازی و کتب مشترک خوابگردها
مهدی رفوگر   mahdi rofougar

مهدی رفوگر mahdi rofougar

شاعر _ مدیر و موسس صفحات مجازی و کتب مشترک خوابگردها

تازیانه های تموز14

مدهوش

بی پروا

سر می‌جنباند قناری در قفس

مست بهار

گلویش پر سرود

هزار هزار فسانه خوانده

چشم و گوش می‌دراند

دلخوش به پاسخی کوته

بند بندش هوس آلود است


مهدی رفوگر

تازیانه های تموز10

جهان را آوار نمی‌شود ناله‌های خفته در سینه

دست‌ها کوبنده‌تر باید

بکوبند و بکوبند بر طبل هیهات

بند بند هر انگشت فریاد گشته

بپیچند بر مدار بیداد

آسمان

تن تهی از بار مصیبت

چشم بر معجزه زمین دارد

و زمین

زمین

چشم و گوش بسته

تن می‌سپارد بر تازیانه‌های توهم


مهدی رفوگر

تازیانه های تموز7

چشمی خیره سر

طماع به دیدارت دارم

به هیچ قناعت

به هیچ خاک گور

سیر نمی‌گردد


مهدی رفوگر

تازیانه های تموز204

نشسته بر شانه غول خیال

پی سوز علی بابا در دست

هزار و یکشب دیگر آغازیده

پای نهادم میان حدود شراکت با تو

شب

هر شب

داستان

روایتی نو در جریان

گم شدم در واژگان

حس و کلامت

بی رنگ

بی لعاب

بی صورتک و نقاب گشتم

دلسرد و خسته و پریش

پایم شکسته

زبانم بریدی

محبوس اتاق آرزوها

واماندم از ره



مهدی رفوگر

تازیانه های تموز160

کوله بار بر دوش

بر نرد تقدیر تکیه کرده

تاس می‌ریزد

باشد

باشد باخت‌های دیرین

شیرین شوند به قند فردا



مهدی رفوگر

تازیانه های تموز201

دیوارها

همه از سرب

روزن‌ها

همه مگسک

عطرها

همه بوی تند باروت

چاه شغاد گشته روزگار

دستی بر سوختن پر سیمرغ نیست


مهدی رفوگر

تازیانه های تموز200

پوست می‌دراند

افعی کین

خودپرستی

زهر تازه گردانده

دندان نیش نو کرده

چشم خیره ره

انتظار استاده است به هر عابر و رهرو


مهدی رفوگر

تازیانه های تموز199

خرمن خرمن آتش

خروار خروار کین

هزار هزار تبر آخته

یک به یک مردم شهر

ابراهیم گشته‌اند


مهدی رفوگر

تازیانه های تموز192

شمشیر زنگار بسته کین

آویخته به دیوار مخروب

زره پولاد

گرو در نانوایی

چکمه‌های فتح

امانت در دکان عطاری

سرگرم زخم‌های کهن به افیون است

سلحشور خانه بر باد اندیشه ابلیس داده

مرهم بر ندانم‌کاری خویش می‌جوید


مهدی رفوگر

تازیانه های تموز197

تکه تکه

هزار و یکصد هزار تکه

به اوهام کابوس نژاد

مثله

به تیغ مردان وحشت

پاره پاره

به چوبخط سوداگران غریب نواز

بی سنگ و نشان بر عرصه تاریخ

دل به فردا داده

شکم‌هایمان بند دهان گشته است


مهدی رفوگر