مهدی رفوگر   mahdi rofougar

مهدی رفوگر mahdi rofougar

شاعر _ مدیر و موسس صفحات مجازی و کتب مشترک خوابگردها
مهدی رفوگر   mahdi rofougar

مهدی رفوگر mahdi rofougar

شاعر _ مدیر و موسس صفحات مجازی و کتب مشترک خوابگردها

واژگان سترون22

از آسمان

از زمین

 می بارند کابوس ها

تن به آب بشویی غرق جیوه

به خاک تیمم کنی شناور در عفونت می شوی

جرعه جرعه فقط مرگ باید سر کشید

شیاطین امروزاند 

فرشتگان دیروز


مهدی رفوگر

واژگان سترون101

نه

تو جلاد نیستی

نه

من دژخیم نیستم

آوارگان صحرای رسوم

ستایش های نابخرد

آوازهای نا آشنا

گویش های گنگ و نارس

ناشناس با خویش

دیر آشنای بیهودگی هستیم

دست های ما بریده به تیغ زبان دگران است

مرا بخوان

تو را می خوانم

ما همسایگان هم سایه ایم

با یک خورشید

یک ماه


مهدی رفوگر

واژگان سترون95

چه سرخ

شهوت انگیز

پنهان

دور از چشم

آویخته بر دیوار

سرخوش می خواند قناری گمشده در قفس

جفت او ساده لوح

شور

غوغا برپا کرده

پاسخ مهر می دهد


مهدی رفوگر

واژگان سترون94

باج

خراج می دهم  پاسبان شب را

لال زبان

نادیده چشم

سر بر آسمان

گذر کند از کوچه قهر و آشتی

شبگرد

آواز خوان

هرشب و هرشب

استاده ام زیر سایبان پنجره بسته بی مهر تو


مهدی رفوگر

واژگان سترون20

سر ندارد این داستان

نه به آغاز

نه به پایان

خویش آراسته به صورتک

دست در حنای نیرنگ

گرگ ما هنوز در پی بزغاله هاست


مهدی رفوگر

واژگان سترون94

دهان ایشان پر از واژگان سترگ

نام های تحریر شده بر صخره و سنگ

افسانه های گذر از هفت دریا

مردان جنگاور ناونشین

سلحشوران سوار بر اسبان تیز تک

و سینه های ایشان

سینه های ایشان چون معابد کهن

آویخته از در و دیوارش سکه و نوار های ابریشمین هزار رنگ

گمانی ناپخته در سر

که این ماییم

ما وارثان هر چه نام آوری عتیق

وانگاه

وانگاه به نعره مستانه گربه نری می هراسیدند

وانگاه به طلسم چند واژه جان می دادند

وانگاه نمی دانستند

نمی دانستند مردانگی با کدامین میم نوشته خواهد شد

ایشان

ایشان در سراب زیسته

یقین داشتند

 نوادگان اساطیر کهنه بوم خویشند


مهدی رفوگر

واژگان سترون90

هیچ نبود

نه سپید

نه سیه

نور خفته

صدا نطفه

رنگ پنهان بود

جهان بر خویش پیچید

کش آمد

از بلندای خویش قامت خم کرده

دایره در دایره

مارپیچ شد

خویش زمان نام نهاد

پس سر سپید

پای سیه

 دنبال دم خویش دویده

سگان بازیگوش را می مانست

نور و صدا

رنگ و حیات آفرید



مهدی رفوگر

واژگان سترون6

یک قدم مانده به سحر

پشت سطح خرَد خورشید

فراز می شود پرتگاه خلوت من

دل به فرود

سفر به صفر نمودار می بندم


مهدی رفوگر

واژگان سترون5

بلور تن تو

موج های ناهمگون رود

من

من در اندیشه تجزیه ناممکن از ممکن


مهدی رفوگر

واژگان سترون4

سرانگشتان تو

سبز

معتدل

حیاتی نو چون بهار

تن من

عریان و منجمد بسان زمستان

چه تابستانی شود این پائیز


مهدی رفوگر