چهره
نقاب نو یافته
بی درنگ
تامل
تاخت میزند بر چرخه روزمرگی
بانوی دلخسته
آزرده و مصلوب بر جنسیت خویش
مهدی رفوگر
زیر تیغ آفتاب
نیزه را سایه نبود
از هراس
وحشت
دلهره غروب
دل به فانوس بسته
جان ما شرر
روح فتیله شد
و اینگونه
اینگونه رخت به برزخ بستیم
شاد از تجلی کرور کرور سراب
پیش از نماز مغرب
مهدی رفوگر
چرخه بی وقفه روزمرگی
تکرار مکرر قابهای نابسامان
حضور همیشه قیچی سکوت
بخیه نادرست بر زخمهای هر روز
روبان سرخی شد بر دار حیات
تحفه هزارساله
ادب
تواضع
تضرع و زاری
مهدی رفوگر
همه هراس
همه فریاد
تاختی آزاد میان ره ناهموار فردا بود
بلوغ
مرا بر گرفت
رسن بافتم
گره در گره
پیچ در پیچ
گلوی امروز را
میان لقمههای گلوگیر آمال
افق تاریک
جرعه جرعه نوشیده
هنوز کودک خرفت دیروزم
دل سپرده بر پندهای افلاطون
چکاچاک شمشیر میترای فردوسی
آئین گم شده مهر
دست بر دست میکوبم
تکامل نارس را
مهدی رفوگر
ویران و ویرانه نشین
بوف بی آواز
مرغ خموش شب گشته
چنگ و چغانه میشکند
عروس خیالهای خوش
مهدی رفوگر
و جهان
جهان سفره دل باز کرد
بنیاد نهاد اندیشه نو
چشمانش پر درد
لبانش لرزان
گفت
رهایم کنید
فرزندهای ناخلف
ابوالبشر نمیخواهم
مهدی رفوگر
نوشدارو پس مرگ
گره باز نمیکند
سهراب
زخم دشنه بر پهلو
چشم نمیبندد بر دژ سپید
گردآفرید
نه بر مام وطن
سخت میگرید تهمینه را
عزادار یل خویش است
آتش است و پر بیهوده سیمرغ
ریشه سوخته
سبز نمیگردد
مهدی رفوگر
چه کوتاه
کم حیات
بی خیر اند سیگارهای انتظار
نخ به نخ وابسته
یکدگر ترک نمیکنند
مهدی رفوگر
زاغ و زغن
مطرود
دلشکسته
بار برادر کشی بر دوش
تن نمیدهند فرمان هر کرکس
اعتبار خویش جسته
پر آشوب میخوانند
مهدی رفوگر
مسافر کج راه خیال
پشت کرده به هرچه هست
هر چه بود
تسبیح میاندازد یک به یک رویا
مهدی رفوگر