برف روزگار
سنگین
بی جنجال
مداوم
سخت میبارد بر سر و روی من
گرم به هیمه سکوت
سبز به سبزینه مهر
تن داده به شرافتی پابرجا
خم نمیشود سرو خاطر تو
نوشدارو
سحر و افسون میشوی
زمهریر این زمستان
تا ژرفای تابوت این خسته
مهدی رفوگر