و تازیانه
تازیانه نوازشی تازه
بکر
نو بود
پس هر رد خون
واژه
نتی
هنجاری
جوانه میزد در بستر سکوت
شگفت زده
بستر انقلابی زمستانی شدم
پس شلاق شماتت چشمان بسته تو
مهدی رفوگر