مهدی رفوگر   mahdi rofougar

مهدی رفوگر mahdi rofougar

شاعر _ مدیر و موسس صفحات مجازی و کتب مشترک خوابگردها
مهدی رفوگر   mahdi rofougar

مهدی رفوگر mahdi rofougar

شاعر _ مدیر و موسس صفحات مجازی و کتب مشترک خوابگردها

تازیانه های تموز201

دیوارها

همه از سرب

روزن‌ها

همه مگسک

عطرها

همه بوی تند باروت

چاه شغاد گشته روزگار

دستی بر سوختن پر سیمرغ نیست


مهدی رفوگر

دار بلند سیمرغ03

فانوس فریب

جار شکسته ای آویخته اند بر آسمان

سریر خور

تخت مه شکسته

اباطیل خود کهکشان نو نامیدند

کور سوی غریب

نا آشنا

سرد و نامأنوس آن

آزرده

پریشانم کرده

چرخ می زنم مدار خویش

آینه نو صیقل داده

سیهچال اندیشه ایشان

 به سخره می گیرم


مهدی رفوگر

غسل در آتش97

راست گفتار

کج خیالم

نشسته بر دروازه تشویش ها

کنکاش میکنم

زخم خنجر تقدیر بر روان

هر دم مردد بر حضور مداوم توام



مهدی رفوگر

غسل در آتش98

ارابه منطق بر دشت سنگلاخ احساس می رانم

واژگون گشته

پشت بر خاک سائیده

تن می دهم اسارت بر بند مهر تو

برده فلسفه ابن الوقت می گردم

چشم می بندم زمان و مکان را



مهدی رفوگر

غسل در آتش100

بی چون و چرا

بی منطق و فلسفه

بی کلام و سخن

سر بر سجاده آتش نهاده

غریق دریای رسوایی گشته

تسبیح گویان

بر دوش می کشم تابوت عقل را

در نمازم

خم ابروی تو با یاد آمد



مهدی رفوگر

تازیانه های تموز200

پوست می‌دراند

افعی کین

خودپرستی

زهر تازه گردانده

دندان نیش نو کرده

چشم خیره ره

انتظار استاده است به هر عابر و رهرو


مهدی رفوگر

هبوط میان گرگ و میش60

حضور توست

و

و در دلم

در دلم قند می‌‌سایند

سینه سپر کرده

پا برجا

سر رو به آسمان

چونان سربازان خونخوار می‌‌ایستم

مباد

مباد خبردار شوی

قلب گنجشک دارم


مهدی رفوگر

هبوط میان گرگ و میش52

سکوت تو

گورستان

قبرستان واژگان

برهوتی بی بذر و نهال اندیشه بود

و

و چه زار و پریش

تشیع جنازه اصوات متبسم را نشستم

شال سیه چرکین اندوه بر سر

قبای ژنده تنهایی بر تن

مرثیه آغاز کردم بر مزار بی‌سنگ و نشان روزهای آفتابی

بی‌گمان

بی‌فریب و پیوندهای دروغین تشبیه

عزادار غیبت تو

خاک بر سر بخت می‌‌ریزم


مهدی رفوگر

هبوط میان گرگ و میش48

و تازیانه

تازیانه نوازشی تازه

بکر

نو بود

پس هر رد خون

واژه

نتی

هنجاری

جوانه می‌‌زد در بستر سکوت

شگفت زده

بستر انقلابی زمستانی شدم

پس شلاق شماتت چشمان بسته تو



مهدی رفوگر

هبوط میان گرگ و میش44

برف روزگار

سنگین

بی جنجال

مداوم

سخت می‌‌بارد بر سر و روی من

گرم به هیمه سکوت

سبز به سبزینه مهر

تن داده به شرافتی پابرجا

خم نمیشود سرو خاطر تو

نوشدارو

سحر و افسون می‌‌شوی

زمهریر این زمستان

تا ژرفای تابوت این خسته


مهدی رفوگر