غسل خلوت کرده
از زیارت حروف
واژگان
دستبوسی افعال باز می گردم
پای هزار هزار جمله بکر شسته
وضو به معانی گرفتم
دو رکعت نماز التجا
هر رکعت صد ها سجده
به درگاه بیت و مصرع خوانده
سپید سپید بازگشتم
باشد
باشد که تو سیاهم نکنی
مهدی رفوگر
گم شده در پیچ کوچه دلتنگ
وامانده در هزارتوی تو
ساز تازه میزند این خنیاگر کهن
سرودی پر شرر سر کرده
منیژه دگر طلب میکند
بیژنی است
وامانده به قعر چاه زمانه خویش
دل نمیبندد بر هر پری
دست نمیبرد به هر خوان تازه
مهدی رفوگر
چپ ها راست
راست ها چپ می شوند
باد موافق نمی یابم
تکیه بر درفش کهن داده
چشم براه آرش مانده ام
مهدی رفوگر
زمان
کوتوله درازپای
آسیابان هر چه هست
هر چه نیست
دمادم
پی در پی
گه به زمزمه
گاه به فریاد
پند می دهد سخره آمیز و تلخ
جهان
بود نابود است و بس
مهدی رفوگر
خواب از که سراغ می گیری
بازار آرامش
تن آرایی
تنپروری تعطیل
پایکوبی دستفروشان کابوس
برقرار است
مهدی رفوگر
شنبه ها را ورق می زنم
سکون جمعه رخ می نماید
رخ می نماید
پوچ
تهی از سفره مائده های آسمانی
سگرمه های بازیگر
گاه تلخ و گه شیرین
دست های نوازش
و گیسوان
گیسوان پریشان معطر به مهر
آغوش ابدی و راسخ
حکومت بی تبعیض و رهای تو
و
و سال به سال
بدتر از پارینه سال
تکرار و تکرار می شود
زنجیر می گشایم
به چنگ
به دندان
نه چونان بردگان
بسان دیوانگان
روح فروخته به آمال
نعره کشان
سر در کار خود
به زبان ذات خویش
جن زدگان را مانم پوچ گوی و هرزه سخن
سنگ بر اغیار زده
فریاد می کنم
آزادم
آزادی حق من است
خفته در بند خدایان و خدایگان نمی مانم
مهدی رفوگر
مشعل ها خاموش
سقف ها کوتاه
دیوارپشت دیوار
ابرهای مکرر آسمان
خورشید را گم کرده اند
بر خویش پیچان
سرکوبان
مشت زن بر روی
پناه بر گروه ناطق بی منطق برده
دل به روزن دروغین ایشان بسته ایم
مهدی رفوگر