شوق هم زبانی
همزیستی
دگردیسی ندارد
فعل تکامل بر افعال او نمی چربد
واژه تنهایی
مهدی رفوگر
بر خویش استوار
ققنوس جان من
نشسته بر هیزم نادانی
پرو بال برآتش مرگ
ضجه ی حیات دوباره می زند
مهدی رفوگر
جشن
سروری نو برپا
گاو سامری در میان
باد
چه خوش سحر می کند پایکوبان را
جنجالی بزرگ
اشتیاقی بی حد
پیمان شکنی فخر همگان
میمون باد بدعت دوباره
بازگشت به عهد شباب خلقت
صوت خوش خلخال دوشیزگان مست
نو جوانان آتش خوار
بوی دلخوش شراره های انسانسوزی
پشت درهای
ادعیه
التماس
اجابت
مهدی رفوگر
خورشید به برقع مه رخ پوشانده
زمین خاکستر برتن
شیون آغاز کرده است
سپاه تاریکی
تیغ دردست
سوار بر اشباح
هجوم آغاز کرده
اندیشه های سپید تارومار شده اند
قلم
تیغ بر گلوی واژه ها می شود
مهدی رفوگر
مهمان بر گزیده
فرخنده دوزخ من باش
نفرین ابدی
کین دیرپای
بال های سوخته ام
تاوان سنت شکنی است
مهدی رفوگر
وچوپان
چوپان از راه رسید
چوب در دست
چوخه بر تن
نی بر کمر
فرستاده خان الخوانین
سکه بر نام خود زد
دشت بر تملک خویش افزود
پیش از این نه نان و زرش بود
نه نام و نیرو
گله ما به چوب تنبیه
به نوای محزون نی آرام
وحدت آغاز کرد
میان شب و روز
خسته از روزگار بیگاری
گاو نه من شیر شدم
پوست گرگ بر تن
به ضرب چماق
دندان تیز سگ ها
رانده
آزاد شدم
آزاد
مهدی رفوگر
باشنده
پاینده میشوی
رویایی مخدوش میان بود و نبود
انعکاس خور بر دریا
ماه بر برکه
اژدهایی هزار سر
عنقایی تیزپر
و من
من به تناوب سیر و گرسنه تو
قالی سلیمان زیر پای
سخت میهراسم زین غوغای ظلمت و نور
به سنت داوود
سمفونی حیات مینوازم
بریک یک هجا های خفته در رشته رشته تارهای صوتی خویش
مهدی رفوگر
کژی میزایند کاستیها
هزار هزار پادافره برگزینی
نردبان شکسته راستی
آسمان طاق شکسته
زمین پیر به پینههای غم
درمان نمیشوند
مهدی رفوگر