رنگ
نقش زد بر بوم تهی خیال
پر ناز و کرشمه
صبور و خموش
هفت رنگ و بی سایه
دور از فریب و نیرنگ
آرام
آرام
نطفه نور گشته
یکباره و ناگه
کهکشانی تازه
بکر
نو را سبب شد
مهدی رفوگر
و من
من طفیل و بی دست و پای
به وقت قمر در عقرب
مسافر مدار جذبه وی گشته
ریاضت بر خویش حرام کردم