آرام
با وقار
مردانه
بره قوچی در بغل
خنجر خون آلود در مشت
یکه تاز و تنها
فراز کوه ترک
پای بر دشت نهاد
مردمان چهار گوشه
حیران
مبهوت
گیج
او را نگریستند
پا نهاد میانه میدان مردمان
دهان تر کرده
آب گلو فرو داد
فریاد زد
دیشب مرا رویا
امروز شهودی تازه در گرفت
زین پس این بارگه
بی چون و چرا
بی علت و معلول
به قانونی راسخ
قربانگاه پدران است
نشان قربانی بره قوچی در طویله
دشت بر هم پیچید
مردمان غوغا
هیاهو کرده
خون پدران رودی شد خروشان
خون پدران
رودی شد خروشان
مهدی رفوگر