پس ضجههای گل سرخ
نالههای آفتابگردان
میشکنند ستونهای محجر آسمان
شیرهای شرزه بی یال و اشکم و دم
ناچار و بی چاره
چنگ بر گلوی فرزند نهاده
زمین در معبد گورخرهای بی خط و نشان
سرخ میکنند
و هر شفق
هر شفق خفاشهای تواب
دست افشان
پای میفشارند بر گلوی
دانههای جو
خوشههای انگور
زمان
زمان زمزمه اباطیل است
بر لبهای مثله
مهدی رفوگر