مجروح
زخم خورده
خسته از پنجه نامرد روزگار
پای می نهی دام روزمرگی را
گم
ناپیدا
فراموش می شوی میان دگر مردگان متحرک
بی نام و نشان
بی گور و سنگ نشانه
مهدی رفوگر
کودک درون من
بازیگوش
سر به هوا
بازیچه دست دگران
شوخ گشته است
خشمگین
بی پروا
ستمگر
جلاد خویش می شوم
از سینه برونش کشیده
تیغ بر گلویش می نهم
مهدی رفوگر