کوله بار بر دوش
بر نرد تقدیر تکیه کرده
تاس میریزد
باشد
باشد باختهای دیرین
شیرین شوند به قند فردا
مهدی رفوگر
از آسمان
از زمین
می بارند کابوس ها
تن به آب بشویی غرق جیوه
به خاک تیمم کنی شناور در عفونت می شوی
جرعه جرعه فقط مرگ باید سر کشید
شیاطین امروزاند
فرشتگان دیروز
مهدی رفوگر
نه
تو جلاد نیستی
نه
من دژخیم نیستم
آوارگان صحرای رسوم
ستایش های نابخرد
آوازهای نا آشنا
گویش های گنگ و نارس
ناشناس با خویش
دیر آشنای بیهودگی هستیم
دست های ما بریده به تیغ زبان دگران است
مرا بخوان
تو را می خوانم
ما همسایگان هم سایه ایم
با یک خورشید
یک ماه
مهدی رفوگر
چه سرخ
شهوت انگیز
پنهان
دور از چشم
آویخته بر دیوار
سرخوش می خواند قناری گمشده در قفس
جفت او ساده لوح
شور
غوغا برپا کرده
پاسخ مهر می دهد
مهدی رفوگر
باج
خراج می دهم پاسبان شب را
لال زبان
نادیده چشم
سر بر آسمان
گذر کند از کوچه قهر و آشتی
شبگرد
آواز خوان
هرشب و هرشب
استاده ام زیر سایبان پنجره بسته بی مهر تو
مهدی رفوگر
عمو نوروز سر در آخور می و معشوق دارد
چشم گشاده
دست بر زانو
فریب تازه می آغازم
دلتنگ بهار
قلم می زنم رنگارنگ نو روز دگر
رهبر و راهبری تازه می جویم
وامدار نانوا و قصاب محل
سخن از زر خورشید
نقره مهتاب می رانم
مهدی رفوگر